محل تبلیغات شما



بچه که بودم مثلا سن دبستان

یادم می آید که گاهی روزهای جمعه یا تعطیل که کسی زنگ می زد و برای ناهار دعوت مان میکرد

مامانم می گفتند کاش میذاشتن یک جمعه ای را در خانه باشیم و دورهم!

من که فسقل بچه ای بودم با خودم میگفتم ما که همه روزهای هفته را باهم هستیم

حالا یک جمعه را برویم مهمانی و با بچه ها بازی کنیم

خلاصه گذشت تا این روزهایی که خودم مادر شده ام

می بینم که بعضی از روزهای تعطیل چقدر دلم میخواهد توی خانه باشیم

خودمان سه نفری

دورهم ناهار بخوریم

نوع غذا و زمان خوردن غذا را خودمان تعیین کنیم

بی دغدغه از سرکار آمدن و به سر کار رفتن روزهای دیگر، یک ناهار خانوادگی بخوریم

واقعا که هیچ حرف مادرها بی حکمت نیست فقط برای درک اون حکمت ها به زمان نیاز داریم

پ.ن: عکس هم تزیینی است!


مدت هاست به این ایمان آورده ام که امتحان الهی بی شک به اندازه وسع و ظرفیت ماست

که خودش گفته.

اگر امتحان های خدا را سخت تر می بینید

یک پیام ارزنده دارد

" وسع و ظرفیت شما افزایش یافته است"

پس

باید امتحان های سخت تری بشوید

پ.ن: هیچ کار خدا بی حکمت نیست

پ.ن: امان . امان از آدم هایی که شعار زیاد می دهند که نباید آدم ها را قضاوت کرد و باید مهربان بود و قس علی هذا ولی به وقت عمل خودشان در کسری از ثانیه چنان دیگران را قضاوت می کنند که برق سه فاز از سر همه بپرد! فتأمل


حالم بدجور گرفته دلم رفتن می خواهد دلم دل کندن می خواهد دلم یه دل سیر اشک ریختن می خواهد دلم چندساعت نشستن توی یک کافه با یک دوست می خواهد دلم. پ.ن: مدت هاست یاد گرفته ام، صدای دلم را نشنیده بگیرم و بمانم
حتما دلم برای این خانه 70 متری تنگ خواهد شد دلم برای پله ها دلم برای آشپزخانه کوچک اما پرنور دلم برای کمد اتاق علی و آن خرس پاندا خنده دارش دلم برای کاغذ دیواری های ساده و دوست داشتنی اتاق ها دلم برای بالکن کوچک اما به روی کوچه تنگ خواهد شد دلم برای همه روزهای خوب، بد، ممتنع این خانه تنگ می شود دلم برای همسایه های مهربان مان دلم برای انباری بزرگ دلم برای حیاط بدون استفاده دلم برای باغچه ای که فرصت نشد گلهای اطلسی در آن به کاریم تنگ خواهد شد و همه این

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

برای تو می نویسم عشق من ... فلک را سقف ... به تو چه؟!